شهادت امام حسين عليه السلام:




?راوي گويد : چون حضرت امام در اثر زخمها و جراحات بسيار كه در بدن مباركش وارد گرديده بود ضعف و سستي بر حضرتش مستولي شد و از اثر اصابت تيرهاي بسيار بر بدنش ، مانند خارپشت به نظر مي آمد در اين موقع ، صالح بن و هب مري يا مزني بي دين با نيزه بر تهيگاه امام مبين زد كه آن مظلوم از بالاي اسب بر زمين افتاد و بر گونه راست صورت بر روي خاك كربلا قرار گرفت .


دوباره آن غيرت الله از روي خاك برخاست و چون كوه استوار بايستاد رواي گويد : علياي مكرمه زينب خاتون عليه السّلام در آن حال از خيمه هاي حرم بيرون دويد در حالتي كه ندا مي داد : اي واي برادرم ، واي سيد و سرورم واي اهل بيتم ! اي كاش آسمان بر زمين مي افتاد و كوهها بر روي سطح زمين ريزريز مي گرديد .


رواي گويد : شمر پليد به آن گمراهان عنيد صيحه كشيد كه در حق اين مرد چه انتظار داريد ، چرا كارش را تمام نمي كنيد ؟ در اين هنگام يك مرتبه گروه بي دين از هر طرف بر امام تشنه جگر ، حمله ور گرديدند و او را محاصره نمودند . زرعت بن شريك مشرك ، ضربتي بر شانه مبارك امام عليه السّلام زد و حضرت سيدالشهدا نيز ضربتي بر او زد و او را بر روي زمين انداخت و به جهنم و اصل گرداند .


والدلي ديگر ، ضربت شمشيري بر دوش مقدس آن حضرت آشنا نمود كه از صدمه شمشير آن زبده سر ، حضرت اباعبدالله عليه السّلام آن آسمان وقار ، به روي خود كه بر آينه انوار جمال پروردگار بود بر زمين افتاد و در چنين احوال آن مطهر جلال ايزد متعال ، از حال رفته و خسته و ضعيف گرديده بود و گاهي بر مي خاست و زماني مي نشست ؛ در اين هنگام سنان بن انس بي دين ، نيزه بر چنبره گردن آن سر فراز ملك يقين ، شهسوار ميدان شهادت و نور چشم حضرت رسالت ، آشنا نمود به همين مقدار اكتفا ننمود ، بار ديگر نيزه را بيرون كشيد و بر استخوان هاي سينه اش كه صندوق علوم لدني بود فرو برد سپس اشقي الاولين و الاخرين ، سنان مشرك لعين ، آن نقطه دايره بلا را نشان تير جفا نمود و آن تير بلا بر گلوي آن زيب سينه و آغوش سيد دو سرا ، وارد آمد و از صدمه آن ، گوشواره عرش رب الارباب بر فرش تراب قرار گفت .


باز از غايت غيرت و مردانگي برخاست و بر روي زمين نشست و آن تير را از گلو بيرون كشيد و هر دو دستش را در زير گلوي مبارك مي گرفت و چون پر از خون مي گرديد بر سر و محاسن شريف مي ماليد و مي فرمود : كه به همين حال خدا را ملاقات مي نمايم كه به خون خود آغشته و حق مرا غصب نموده باشند .


پس عمربن سعد نحس لعين به خبيثي كه در طرف يمين او بود ، گفت : واي بر تو ! از مركب فرود آي و حسين را راحت كن . راوي گويد : خولي بن يزيد اصبحي سرعت نمود كه سر مطهر امام عليه السّلام را از بدن جدا نمايد ولي لرزه بر بدن نحس نجسش افتاد و از آن فعل قبيح اجتناب نمود آنگاه سنان بن انس نخعي از اسب پياده شد و قصد قتل فرزند رسول و نور ديده زهراي بتول سلام الله عليها را نمود ، شمشير ظلم و جفا بر حلق خامس ال عبا ، فرود آورد و به زبان بريده همي گفت : به خدا سوگند كه سر از بدنت جدا مي كنم و حال آنكه مي دانم تويي فرزند رسول الله صلي الله عليه واله و بهترين مردم از جهت پدر و مادر ! 


پس آن شقي نا اميد از رحمت عام يزداني سر مقدس آن بنده خاص حضرت سبحاني را از بدن شريف جدا نمود . خدا بر سنان لعنت كنان و آنا فآنا عذابش را مضاعف گردانند .



 


 


ادامه مطلب


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

در وهم خود بیدار قالیچه پرنده زلزله Pressure آسِمـــــان می‌نویســـد... دنا بلاگ نهیلیسم نمایندگی مجاز تعمیرات پاکشوما،ارج،آبسال اینجا برای از تـو نوشتن هوا کم است...